داستان ارسالی از مهسا
داستان ارسالی از مهسا: سلام خدمت کاربران سایت فالوده. مهسا هستم 23 سالمه و ساکن اصفهان هستم.
میخام داستان عشقمو براتون بگم.منتها کمی فرق داره با عشقای شما…. این داستان برمیگرده به 4 سال پیش.خیلی احساس تنهایی میکردم.
جوری ک داشتم دیونه میشدم.از یه طرفم فشار درس هام و دانشگاه کلافه ام میکرد….تا اینکه اخرین امتحان اون ترممو دادم …عصری با ماشین دوستم رفتیم بیرون.برگشتنی تو کوچمون دخترا وایستاده بودن.تا اینکه همسایمونو دیدم.
خیلی نگاه میکرد جوری ک چشم ازم بر نمیداشت.بهش نگاه کردم.لعنتی چشاش سگ داشت?دلمو برد…شبش خاستم برم دایرکتش ک دیدم اون زودتر پیم داد.کمی حرف زدیم و اومد تل…دو هفته ای باهم دوست شدیم.جوری ک کلا فراموش کردم درس و دانشگاه دارم.وابستش شدم.
قلبمو دادم بهش…تا اینکه فهمیدم مذهب اونا با ما فرق داره?سنی بودن اونا ما شیعه بودیم…بابای من خیلی مذهبی و حساس بود رو این مسئله ها.مامان اونم حساس بود…واسم خیلی سخت بود.
اون شبو تا صب بیدار بودم و گریه میکردم…ولی عاشق شده بودیم…چند روزی جدا شدیم ولی بازم برگشتیم باهم دوست شدیم….با اینکه میدونستیم نمیشه ولی باز همو میخاستیم….لعنتی همونی بود ک من میخاستم….یه بارم نشد بهم بگه نه.هر چی میگفتم میگف چشم?دیونه این کاراش بودم?خیلی دوسش دارم هنوز
.بیش از حد…بخاطرم همه کار کرد.قید دوست صمیمیشو زد.واسم ثابت کرد ک عاشقمه.منم واسش کم نذاشتم…با اینکه ازش پنج سال بزرگ بودم ولی پیشش مث ی بچه دوساله بودم.هر چی میگف انجام میدادم.حاظرم جونمو هم بهش بدم فقط یه روز مال من باشه..فقط یه روز…بخدا خیلی زیاد نیس هااا…الانه نزدیک سه ماه میشه باهم بودیم ولی دیگ تصمیم گرفتیم کلا جدا بشیم?ولی من ازش دس بر نمیداره….اخ پسر تو زندگیش یه بار عاشق میشه.من دیگ دلی واس عاشق شدن ندارم.من کل زندگیمو دادم ب پای اون….اقاییم گفتناش.جونم گفتناش.الان ک یادم میوفتن گزیم میگیره.نمیتونم خودمو اصلن نگه دارم.وقتی اسمش میاد میمیرم.نفسم بند میشه…..خیلی سخته دنبال یه عشقی باشی ک دوس داری اونطوری ک تو میخای باشه و پیداش کنی ولی نتونی بهش برسی?….
واسش ارزوی خوشبختی دارم.من ک نتونستم خوشبختش کنم.??
ولی هر اتفاقی هم بیوفته من باز علشقشم.شاید بگین حماقته ولی من دوسش دارم و اونم دوسم داره…چون مارو خانواده ها از هم جدا کردن….
جدایی اجباری?
شما فالوده ای عزیز اگر داستانی داری که میخوای با دوستات به
اشتراک بذاری کافیه داستانت رو تایپ کنی و برای ما بفرستی 😉
برای ارسال داستان به آیدی های زیر تو تلگرام پیام بدید.
داستان ارسالی از مهسا
داستان از طرف مهسا بود ولی به زبان یه پسر بود !
ما داستان ها رو دقیقا طبق چیزی که کاربران میفرستند در سایت قرار میدیم دوست عزیزم