دلیل اینکه برخیها رابطه تمام شده را رها نمیکنند چیست؟
متأسفانه خارج شدن از روابط عاطفی ناسالم به این سادگی نیست که ما متوجه نقاط ضعف شویم و خيلي منطقی با هم خداحافظی کنیم. ولی داشتن اگاهی از این که به چه دلیل نمی توانید رابطه را تمام کنید میتواند کمک بزرگی برای برخورد منطقی تر با این مسئله باشد.
لطفا با فالوده همراه باشید
حس خطر
طبیعی است که حس از دست دادن یک عزیز، دلهره آور است. رفتن شریک زندگی که تکیه گاه زندگی است با خود نومیدی و وحشت، جایگزین می کند. خيلي ها تحمل این ترس را ندارند.
عذاب وجدان
عذاب وجدان و احساس گناه یکی از متداول ترین علت هایی است که نمی گذارد اشخاص از رابطه ناسالم خارج شوند. امکان دارد ما چند ماه یا حتی چند سال با کسی در رابطه بوده باشیم و حالا وی همه امیدش را به ما بسته باشد. در اینصورت ترک کردن وی و قطع امیدش برایمان کار بسیار دردناکی خواهد بود.
طوری که ترجیح می دهیم تمام عمر در یک رابطه ناسالم بسوزیم ولی طرف مقابلمان را با این جدایی نابود نکنیم. این شرایط معمولاً زمانی به بدترین وضعیت ممکن روی می دهد که شما گرفتار محبوب وابسته شده باشید. بهرحال در این جا مجبوریم بین بد و بدتر انتخاب کنیم. بهترین کاری که میتوانید برای وی بکنید این است که با وی ظالمانه رفتار کنید. مسلما اگر رابطه ناسالم ادامه پیدا کند هم خود ما و هم محبوبمان اسیب بیشتری می بینیم.
عذاب وجدان نوع دیگری هم دارد و آن هنگامی است که ما به دلیل داشتن رابطه با کسی، حس گناه نموده و فکر می کنیم چنانچه این رابطه به ازدواج ختم نشود حتماً ما آدم بدی هستیم و برای این که این برچسب به ما زده نشود خودمان را به ادامه رابطه مجبور می کنیم.
ولی چه کار کنیم تا در چنين تله ای دچار نشویم؟ تعهد زودهنگام و بیجا علت اصلی ایجاد چنين وضعیتی است. چنانچه زودتر از هنگام و پیش از ایجاد شناخت کافی به کسی تعهد بدهیم، زمانیکه شناخت حاصل گردید و فهمیدیم که برای هم مناسب نیستیم جدا شدن به معنی بی تعهدی و بیوفایی ما تلقی می شود.
ترس از تنهایی
ترس از تنهایی را می توانیم دومین عامل مهمی بدانیم که ما را از بیرون آمدن از رابطه عاطفی ناسالم بازمی دارد. اگر حس کنیم که غیر از این هیچ کس را نداریم و خودمان را بین این دو مورد در منگنه قرار دهیم که یا باید در این رابطه بمانم و تحمل کنم تا در تنهایی بمیرم، ديگر امکان خارج شدن از رابطه ناسالم و اسیب زا برایمان میسر نیست. برای خارج شدن از چنين وضعیتی دو راه حل وجود دارد :نخست این که بدانیم تنهایی غول نیست که از آن بترسیم. ما همواره این توانایی را داریم که تنهایی خودمان را با چیزها یا دیگران پر کنیم؛ افراد خانواده، دوستان، علائق و سرگرمی ها و شاید یک رابطه بهتر از این، دوم این که به اصل فراوانی، اعتقاد داشته باشیم:همیشه اشخاص زيادي وجود دارند که میتوانید با آن ها خوشبخت شوید.
احساس تقصیر
ماندن در یک رابطه تنها به این خاطر که نسبت به دیگری حس گناه می کنیم، اصلاً فکر خوبی نیست. مانند این که تمام کیک های ظرف را بخوریم تا افراد دیگر متوجه نشوند که در وهله نخست یک عدد کیک برداشته ایم و نوش جان کرده ایم. یعنی می خواهیم طوری رفتار کنیم که کسی نفهمد به سراغ کیک رفته بودیم. در حالیکه این رفتار معده بیگناه مان را داغان و دیگر مهمان هایی را که خواهان خوردن کیک بودند شاکی می کند. در واقع لاپوشاني مسأله به شیوه ای غیرمنطقی است که برای هر دو طرف سودی ندارد.
هنگامی که از روی دلسوزی با کسی می مانیم، به شکلی ناخودآگاه( و بعضا خودآگاه) از درون وی را ازار می دهیم و به وی اسیب می رسانیم. برای این که رابطه ای ناموفق ادامه پیدا می کند که در آن فاصله ها زیاد است و خاموش بودن چراغ رابطه محسوس و مشخص. ماندن شما در چنين رابطه ای به مفهوم اعلام غیبت روانی شما است و هیچ سودی در پی ندارد. حس تقصیر و گناه از ترک رابطه ای که سالم نیست ظلم کردن بخود و طرف ديگر است.
مال و اموال
خب برخی وقت ها وجود منافع مالی مشترک یا چیزهایی مثل وجود منزل و… سبب می شود زوج های ناراضی هم چنان در کنار هم بمانند. ولی باید قبول کرد که مال دنیا را میتوان تقسیم کرد ولی رابطه شکست خورده و به بن بست رسیده را حتما باید ترک کرد. هیچ گاه نباید به خاطر مسائل مالی، رابطه ای را حفظ یا ترک کنیم. اصرار به ماندن در رابطه ای مغشوش فقط به خاطر منافع مالی مشترک، به مفهوم چشم پوشیدن تمام مشکلاتی است که رابطه را به کلافی سردرگم بدل نموده اند.
از دست دادن بهترین عشق
برخی ها فکر می کنند شانس بهترین عشق قسمت شان شده و هرگز نمی خواهند بپذیرند که ديگر تمام شده است. آن ها مطمئن هستند پیدا کردن عشق خوب، بسیار کمیاب است.
خود کم بینی
خود کم بین ها خودشان را آن قدر پائین و بی ارزش می دانند که معتقد هستند مستحق چنين روابط ناسالمی هستند و ارزش بیش از این را ندارند. بنابراین هر بلایی هم که سرشان بیاید رابطه را ترک نمی کنند. آخر رابطه مشکل دار این اشخاص – اگر پاياني در کار باشد – تقریباً مدام از طرف طرف مقابل است. اشخاص خود کم بین غالبا دچار اختلال وابستگی هم هستند. خودکم بین ها چنانچه در یک رابطه سالم قرار بگیرند دچار حس عذاب وجدان و ناارامی می شوند. اگر کم و بیش در خویش چنین احساسی دارید بهتر است پیش از آغاز هر رابطه ای مشکل را با کمک متخصص حل کنید و با اعتماد به نفس وارد یک رابطه سالم شوید.
امید
چنانچه چیزی سالم باشد نیازی به تعمیر و دست کاری نیست. اگر خراب شود باید آنرا بررسی و تعمیر کرد، ولی گاهی شدت خرابی بیش ازحدی است که هر گونه سعی و اقدامی پاسخ گو باشد؛ پس در چنين شرایطی باید یک گام فراتر رفته و وسیله ای را که هیچ رقم درست نخواهد شد، دور انداخت.
یاد بگیرید از رابطه ای که عمر آن پایان یافته است خارج شوید
رها کردن را یاد بگیرید
چنانچه به پایان رساندن و آغاز کردن دوباره از نقطه پایان را یاد می گرفتید امروز زمان کم تری را از دست داده بودید. چنانچه زمان را هم در نظر نگیرید؛ امروز کمتر اسیب دیده ، ناراحت شده و درمانده شده بودید و این اصلاً مسئله کمی نیست. البته که به پایان رساندن یک رابطه کار بسیار دشواری است. کدام مرحله از یک رابطه راحت بوده است که جدایی راحت باشد؟ آغاز کردن یک رابطه دشوار، پیش بردن آن مشکل و به پایان رساندن آن بسیار مشکل تر است. مدام پس از یک رابطه طولانی مدت تصور می شود که پس از به پایان رساندن رابطه ديگر انتخاب مناسب تری وجود نخواهد داشت.
اما برخلاف این تصور، گاهی فردی پیدا می شود که تنها در طول چند ماه چنان برای شما ساز می نوازد و چنان آهنگ عاشقانه می سازد که اگر ۱۰ سال هم از رابطه قبلی می گذشت این گونه عاشق نمی شدید. گذر زمان باعث ایجاد عادت و ریشه کردن شما در رابطه می شود و این موضوع رفتن را سخت می کند. زیرا با تمام خوبی ها و بدی ها شما در آن مکان پیله بسته اید. اما این موضوع نمی تواند تنها دلیل شما برای ادامه یک رابطه باشد.
ترس وجود دارد ولی بیهوده است
ترس همان طنابی است که پاهای شما را محکم بسته و از رفتن و رسیدن به وضعیت جدید جلوگیری می کند. ترس همان چیزی است که سبب می شود بد را به اشتباه خوب ببینید و در واقع مرگ را نشان داده و شما را به تب راضی می کند. ترس، افکاری مانند« بهتر از این شخص سر راه من قرار نخواهد گرفت، در پایان همین است، تمام اطرافیان من ازدواج نموده و یا تمام دوستانم در حال ازدواج کردن هستند و من تنها مانده ام، نمی خواهم در عروسی آنها به تنهایی بنشینم» را در ذهن تان ایجاد نموده و شما را در رابطه ای نادرست نگه می دارد. شاید این ترس ها نادرست نباشند ولی بیهوده هستند.
خوشحالی یک مسئله حیاتی است
تمام کار هایی که انسانها در طول روز انجام میدهند برای این است که شادمان باشند. معنای خوشحالی را به هر شکلی که فرا گرفته باشید، سعی می کنید تا به همان سمت پیش بروید و بر اساس آن رفتار کنید. شاید در انتها روز متوجه این مسئله بشوید که هیچ کاری سبب خوشحالی شما نمی شود. ولی کارهایی مانند:پول درآوردن، کسب قدرت در شغل، انجام یک فعالیت اجتماعی، عاشق شدن، مادر شدن، دیدن دنیا، ورزش کردن، آشپزی کردن و… میتوانند به آسانی شما را شادمان کنند. البته گاهی ممکن است مسیر خویش را گم کنید و هیچ یک از این اتفاقات شما را خوشحال نکند؛ به این وضعیت افسردگی گفته می شود. این نقطه جایی است که زندگی از حرکت می ایستد. به همین علت شادمان بودن مسئله بسیار حیاتی است.
یادمان باشد:پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است.